دل از هجر عمويم سوخت عمّه به جانم آتشي افروخت عمّه من از عشق عمو اي عمّه مستم دل از غير عمو عمّه گسستم به جانت عمّه اندر شور و شينم اسير عشق عمّويم حسينم
من ماه مجتبايم، سرباز كربلايم قرباني حسين و، جانباز نينوايم گشته چو مير لشگر، دستم جدا زپيكر من اقتدا كنم بر، عمّوي با وفايم شد دست من چو سقا، آخر فداي مولا اين دست كوچكم را، من هديه مينمايم
من كه هستم طفل معصوم حسن تنگ گشته خيمهها از بهر من دست من در دست عمّه، عار نيست ليك ماندن بهتر از پيكار نيست كي هراسم باشد از تير عدو من ز نسل تير و تابوتم عمو
عمو فداي جراحات پيكرت گردم شهيد مكتب عباس و اكبرت گردم نماز عشق به جا آور و عنايت كن كه من مكبّر در خون شناورت گردم ز خيمه بال زدم تا كنار مقتل خود به اين اميد كه سربازِ آخِرت گردم