اومد بالين برادرش، يه منظرهاي ديد ابيعبدالله. ديد عباس خيلي داره تقلا ميكنه كه بلند شه، ولي اين استخونا قلم شده نميتونه. با خودش ميگه من تا حالا جلوي حسين اينجوري نبودم، خدايا كمكم كن. ديد دست ابيعبدالله اومد زير كمرش، بلندش كرد. همة عالم گرفتار حسينِ. اما خدا خواسته كه گرفتاري حسين رو عباس حل كنه. سر عباس رو زانوواي آقا...
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !