گفت ديدم يه جووني رو آوردش تو حرمِ قمر بنيهاشم، نگاه كردم ديدم اون قدَر مريضه كه تا لحظاتي ديگه جان از بدنش مفارقت ميكنه. مادره گذاشتش تو حرم، گفت: عباس تو كارت مرده زنده كردنه، ميرم حرم داداشت حسين و برميگردم، اگه برگشتم بچم خوب شده بود آقا جون ممنونتم، اما اگه ديدم كاري نكردي، ميرم نجف شكايتتُ به بابات علي ميكنم، در همين اثنا
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !