اباالفضل ديد از درون خيمه صداي زجه مياد، صداي ناله مياد، پردهي خيمهرو كنار زد، ديد بچهها دارن گريه ميكنن، فرياد العطششون بلنده، از فرت تشنگي آه و ناله ميكنن رفت نزد امام حسين و عرض كرد: شما به من اجازهي رفتن به ميدانُ ندادين، هرچي خواهش كردم به من اجازه
براي نمايش ادامه اين مطلب بايد عضو شويد !
اگر قبلا ثبت نام کرديد ميتوانيد از فرم زير وارد شويد و مطلب رو مشاهده نماييد !