تشنهترين سوار كربلايي ولدي يا علي ساقي تشنهكام خيمههايي ولدي يا علي
سرشته با مهر تو جان حسين ذكر خصالت به زبان حسين تشنهلبي آه جوانِ حسين تو دلبر عزيز خيمههايي ولدي يا علي غمزده ميدان ز برم ميروي غريب و تنها پسرم ميروي به چشم گريان ز حرم ميروي به درد اين جان به لبان دوايي ولدي يا علي
تيغ عدو تشنة جانت بُوَد عمه به خيمه نگرانت بُوَد آه كه خشكيده زبانت بُوَد تو اَشبَهُ الناس به مصطفايي ولدي يا علي
شبه پيمبرم خدا يار تو جان و دل حرم گرفتار تو نشسته گرد غم به رخسار تو بي تو ندارد حرمم صفايي ولدي يا علي
رفتي و ميبري قرار دلم كز همة عمر توئي حاصلم ماندن بعد از تو علي مشكلم نيست دلم را زغمت رهايي ولدي يا علي
شدي شتابان تو به سوي خطر نداري از حال دل من خبر كه از قفايت شدهام ديده تر كِي رسد آن لحظه كه خيمه آيي ولدي يا علي
|