مشك خود پر آب كرد و تشنه لب پيكار كرد ضربتي ناگه به دست آب آور بوسه زد تير ديگر چون جدا بنمود دست ديگرش خاك بر بازوي آن فرزانه اختر بوسه زد مشك بر دندان گرفت و كافري مشكش دريد زد عمودي بر سر آن پير لشكر بوسه زد
اباالفضل ديد از درون خيمه صداي زجه مياد، صداي ناله مياد، پردهي خيمهرو كنار زد، ديد بچهها دارن گريه ميكنن، فرياد العطششون بلنده، از فرت تشنگي آه و ناله ميكنن رفت نزد امام حسين و عرض كرد: شما به من اجازهي رفتن به ميدانُ ندادين، هرچي خواهش كردم به من اجازه
گفت ديدم يه جووني رو آوردش تو حرمِ قمر بنيهاشم، نگاه كردم ديدم اون قدَر مريضه كه تا لحظاتي ديگه جان از بدنش مفارقت ميكنه. مادره گذاشتش تو حرم، گفت: عباس تو كارت مرده زنده كردنه، ميرم حرم داداشت حسين و برميگردم، اگه برگشتم بچم خوب شده بود آقا جون ممنونتم، اما اگه ديدم كاري نكردي، ميرم نجف شكايتتُ به بابات علي ميكنم، در همين اثنا
تو عالم خواب به محضر آقا اباالفضل رسيدم به من فرمود: يا شيخ چرا مرثية منو نميخونيد ؟ عرض كردم آقا من كه به شما ارادت دارم ، همه جا مرثية شما رو ميخونم . فرمود : ميدونم ، اما برام اينطور نميخونيد ، هر كدوم از شهدا از روي زين به زمين ميافتاد دو
عباس آنكه نامش آري و در رسائل در رفعت جلالت معروف در قبائل بوالفضل كنيهاش بود، چون بود بوالفضائل زانرو شده ملقب بر ماه آل هاشم ماهي كه از سه خورشيد نور و ضيا گرفته آداب جنگجويي از مرتضي گرفته
شيخ حسن نقل ميكنه يه مرد بود به نام مُخَيْلِفْ، سالها بود كه به فلج دچار بود. هر سال محرم با دست، خودشو رو زمين ميكشوند. يه گوشهاي از مجلس عزاداري مينشست. يه روز مداحي شروع به مصيبت عباس كرد جمعيت رو پا ايستاده فرياد ميزدن وا عباسا ... تو اون شور و غوغا يك دفعه ديدن مخيلف
اومد بالين برادرش، يه منظرهاي ديد ابيعبدالله. ديد عباس خيلي داره تقلا ميكنه كه بلند شه، ولي اين استخونا قلم شده نميتونه. با خودش ميگه من تا حالا جلوي حسين اينجوري نبودم، خدايا كمكم كن. ديد دست ابيعبدالله اومد زير كمرش، بلندش كرد. همة عالم گرفتار حسينِ. اما خدا خواسته كه گرفتاري حسين رو عباس حل كنه. سر عباس رو زانوواي آقا...
نميدونم آدم برادر مُرده تا حالا ديدي يا نه، از قديم گفتن داغ برادر كمر رو ميشِكنه، داغ برادر آدمو پير ميكنه، نميدونم تا حالا برادري و بالاي نعش برادرش ديدي يا نه، نميدونم دقت كردي وقتي برادر مُردهاي رو جنازهي برادر يا قبر برادرش حاضر ميشه موقع بلند شدن حتماً چند نفر ميان زير بغلش رو ميگيرن